امروز اشک مامان رو درآوردی
امروز سه شنبه 94/7/21 بابا نبود رفته بود ماموریت غصه می خوردم چطوری از خواب بلندت کنم آخه صبح ها وظیفه باباست که تو رو بیدار کنه و بداخلاقی هاتم تحمل کنه در حال پیچیدن لقمه و گذاشتن میوه برات بودم که خودت هراسون بیدار شدی و صدا زدی بابا گفتم بابا نیست چی شده مامان ؟ گفتی خواب بد دیدم حالا باهام بیا توی حیاط تا برات تعریف کنم آخه می ترسم ............... اومدم توی حیاط شروع کردی تعریف کردن مامان من دیشب خواب دیدم شدم بن تن ساعت بن تن واقعی هم داشتم بعد زدم روش شدم همون موجود ی که دوست دارم اگه گفتی کدوم موجود ؟؟ گفتم چهاردست ؟؟گفتی نه موجود آتشین شدم .گفتم خب ادامه دادی اونوقت اون مردِ سبزِ(منظورت مردی هست که به شکل ...
نویسنده :
مامان
18:20